این اصطلاح را هنگامی استفاده میکنیم که شخصی بشدت احساس خوشبختی و خوشحالی میکند.
Over the moon | در پوست خود نگنجیدن ، شادی و شعف داشتن
To feel extremely happy. |
جملات، تلفظ و مثالهای اصطلاح Over the moon :
تلفظ | جمله | معنی |
---|---|---|
|
Sue is over the moon about her new laptop. | سو در مورد لپ تاپ جدیدش بسیار شاد و سرخوش است. |
|
I am over the moon about my trip to Korea in June. | من در مورد سفر خود به کشور کره در ماه ژوئن در پوست خودم نمیگنجم. |
My sister was over the moon when she was declared the winner of the beauty pageant. |
خواهرم هنگام برنده شدن در بین زیباترین مجریان ، در پوست خود نمیگنجید |