یک اصطلاح رایج برای بیان اینکه در کار جدید آشنایی و اطمینان بیشتر بدست آوردید. یعنی میتونین راحتتر و با تجربه تر اون کار رو انجام بدید.
.
Get your feet under the table | قلق کاری رو بدست آوردن
|
جملات، تلفظ و مثالهای اصطلاح Get your feet under the table :
تلفظ | جمله | معنی |
---|---|---|
|
It’s my first week at the new company. I haven’t gotten my feet under the table. | هفته اول من در شرکت جدید است. قلق کار دستم نیومده . |
|
I need time to get my feet under the table. | من به زمان نیاز دارم تا قلق کار دستم بیاد. |
I was so overwhelmed at first but now I can get my feet under the table. |
من در ابتدا بسیار سراسیمه و گیج شدم اما حالا قلق کار دستم اومده. |